ابزار وبمستر

جلوگيري از کپي کردن مطالب

انتشارات ثوره-چرا کتاب نمی خوانیم ؟ ( ۲۰ پاسخ به یک پرسش)-قسمت سوم

چرا کتاب نمی خوانیم ؟ ( ۲۰ پاسخ به یک پرسش)-قسمت سوم

علی زمانیان

11- کتاب نمی خوانیم زیرا به تناقضات درونی مان آگاه نیستیم.
12- کتاب نمی خوانیم زیرا ملتی توده وار هستیم.
13- کتاب نمی خوانیم زیرا ارزش دانایی و آگاهی را نمی دانیم.
14- کتاب نمی خوانیم زیرا سطح خوشایندهای ما به نحو رقت آمیزی نزول کرده است.
15- کتاب نمی خوانیم زیرا: نمی دانیم و نمی دانیم که نمی دانیم.
16- کتاب نمی خوانیم زیرا: راه تقلید و پیروی و تبعیت را راحت تر یافته ایم.
17- کتاب نمی خوانیم زیرا تن به تحقیر ندانستن داده ایم و به این تحقیر هم عادت کرده ایم.
18- کتاب نمی خوانیم زیرا در فرهنگ جاری مان، گفت و گو را کنشی فضیلت مندانه نمی دانیم و مهارت گفت و گو نداریم.
18- کتاب نمی خوانیم زیرا در فرهنگ جاری مان، گفت و گو را کنشی فضیلت مندانه نمی دانیم و مهارت گفت و گو نداریم.
19- کتاب نمی خوانیم زیرا: زندگی پر هیاهو و نمایشی را برگزیده ایم.
20- و بالاخره، کتاب نمی خوانیم زیرا، در مجموعه ی زندگی اجتماعی مان، دانا شدن و خردمندانه زیستن، جایی ندارد و دردی از ما دوا نمی کند.


11- کتاب نمی خوانیم زیرا به تناقضات درونی مان آگاه نیستیم.
به تناقضات درونی مان آگاه نیستیم و یا حل این تعارضات برای ما اهمیتی ندارد. هر یک از ما اگر لحظه ای به خود بیندیشیم خواهیم دید که سرزمین باورها و اعتقاداتمان مملو از تناقضات و ناسازگاری هاست. پاره هایی از باورها با پاره های دیگر نمی خوانند و هم دیگر را طرد و نفی می کنند . اما ما به همه ی آنها هم چنان پایبندیم و گاه حاضریم حتی جان خود و جان دیگران را در پای این تناقضات، قربانی کنیم. عموما نمی دانیم چرا واجد باورهای ناسازگار هستیم و به این جهت است که فاقد تکاپوی لازم معرفتی برای بسامان کردن ناسازه ها درونی مان هستیم. کتاب نمی خوانیم زیرا می ترسیم با کنار زدن رویه به ظاهر آرام اعتقاداتمان، گندآبها و ناسازگاری ها و آشوب های زیرین و پنهان شده، عیان شود و به سطح آگاهی کشانده شوند.
12- کتاب نمی خوانیم زیرا ملتی توده وار هستیم.
مشی و مرام ملت توده وار، پیروی و تبعیت و تقلید از دیگران است. از این رو کمتر می شود مسئولیت باورها و پنداشت های مان را بر دوش بگیریم. مسئولیت گریزی (و به تعبیر اریک فروم)، گریز از آزادی، نشانه ی روشن جامعه ی توده وار است. انسان توده وار از خود می گریزد ، فردیتش را قربانی می کند تا امنیت به دست آورد. انسان توده وار عقلانیت خویش را فرو می نهد و (به تعبیر اریک هوفر) مرید راستین رهبرانش می شود. مسلم است که برای پیروی و تقلید، نیازی به تامل، تفکر، اندیشه، خردورزی و جستجوهای عقلانی نیست. و درست برعکس، این دسته از فعالیت های خردورزانه مخل پیروی و مریدی است. کتاب، آدمی را از پیروی باز می دارد و اندیشه ی انتقادی را بر جای آن می نشاند. انسان توده وار از کتاب گریزان است زیرا او را به اندیشه و ارزیابی فرا می خواند. پذیرش کتاب، به معنای پایان یافتن دنباله روی توده ها از رهبران است. کتاب، مسئولیت فهمیدن را به شخص خواننده کتاب وا می نهد. در حالی که پیش از این ، ادراک و فهم خویش را به دیگری واگذار کرده بود. نتیجه آن که کتاب، پیش نیاز آزادی است . ملتی که با کتاب قهر باشند گریز و گزیری از اسارت ندارند.
13- کتاب نمی خوانیم زیرا ارزش دانایی و آگاهی را نمی دانیم.
کتاب نمی خوانیم زیرا دانایی و آگاهی را کالایی فانتزی و غیر ضرور می دانیم. کمی توجه به مناسبات اجتماعی ، این نکته را یادآوری می کند که عنصر دانایی مولفه ی قدرتمندی محسوب نمی شود. گویی برای تنظیم روابط و مناسبات و حل منازعات ، به اندک دانایی قناعت کرده ایم و به کاربرد آن در زندگی باور نداریم. شاید هم زندگی را آن گونه سامان داده ایم که دیگر نیازی به دانایی و آگاهی نداریم.
14- کتاب نمی خوانیم زیرا سطح خوشایندهای ما به نحو رقت آمیزی نزول کرده است.
ایده آل های ما در سطوح پایین خود قرار دارد. فرهیختگی که از میان برود، البته، آرزها و خوش آیندها نیز سقوط می کند و به دلخوشی های دم دستی و تهوع آور تبدیل می گردد. ساعات و روزهای بی حاصل را احساس نمی کنیم. بی حاصلی روزمره، آزارمان نمی دهد. به همین جوک ها و خیابان گردی ها و سرگشتگی ها عادت کرده ایم. ما کجا و ارتفاع عقلانیت، کجا؟ ما کجا و بلندی خرد کجا؟ به کودکی می مانیم که به اسباب بازی سرگرم می شود و با دیدن عروسکی و یا ماشین پلاستیکی، فریاد شوق سر بر می آورد. وجودی که نتوانسته است ارتفاع گیرد، البته به همین امور حقیر هم سر می کند و هیچ احساس ناخوشایندی هم از گذران عمر نمی یابد. شوق دانستن و لذت یادگرفتن در ساحت معرفت و خرد، کام نافرهیخته را شیرین نمی کند.
15- کتاب نمی خوانیم زیرا: نمی دانیم و نمی دانیم که نمی دانیم.
همان چیزی که با عنوان جهل مرکب از ان نام می برند. از آن رو که چشمان مان به تاریکی عادت کرده است، حتی نمی دانیم که در تاریکی به سر می بریم. فکر می کنیم پاسخ هر پاسخی را داریم و از این رو با خود می اندیشیم که چرا باید کتاب بخوانیم. کتاب را برای دیگران گذاشته ایم تا راه خوشبختی و سعادت را پیدا کنند. تا پاسخ پرسش های شان را بیابند. ما که راه سعادت را یافته ایم و پاسخ همه ی سوالات را در آستین مان داریم، ما چرا باید کتاب بخوانبم؟ کتاب نمی خوانیم زیرا به پاسخ کهنه برای پرسش های نو عادت کرده ایم. همان گونه که در زندگی روزمره به همین وضعیت فلاکت بار و سطحی رضایت داده ایم، به پاسخ های تکرار شونده و بی خاصیت هم رضایت می دهیم. ما اصولا انسان هایی هستیم که در ساحت معرفت و اندیشه به نحو نگران کننده ای قانع هستیم. اما در ساحت مادی زندگی، به نحو آزاردهنده، حریص و زیاده خواهیم.
16- کتاب نمی خوانیم زیرا: راه تقلید و پیروی و تبعیت را راحت تر یافته ایم.
تقلید خانمان برانداز و خرد سوزی که تاریخ تفکر ما را به سرزمین سوخته و پژمرده تبدیل کرده است. ما به پیروی عادت کرده ایم. عنان اختیارمان را به این و آن می دهیم و سر بر آستان این و آن می نهیم تا رنج انتخاب را و درد فهمیدن را از خود دور کنیم. از این رو است که چنین سرود قهرمانان را سر می دهیم. قهرمان خواهی ما نتیجه ی گریز از مسئولیت هایی است که به عنوان انسان بر دوش داریم. گویا زندگی برده وار و وابسته را چندان هم قبیح و ناساز نمی دانیم. ما به اختیار، اختیار مان را از دست داده ایم و بندگی این و آن را انتخاب کرده ایم. دیگری را برگزیده ایم تا به جای ما بیندیشد و به جای ما تصمیم بگیرد. از این رو است که پرچم عقل را پایین کشیده ایم و علم تبعیت را بلند کرده ایم. بادهای مسموم خرافات که از سو در جریان است، نتیجه ی چاره ناپذیر تبعیت های بی خردانه است.
17- کتاب نمی خوانیم زیرا تن به تحقیر ندانستن داده ایم و به این تحقیر هم عادت کرده ایم.
حقارت جهل، آزارمان نمی دهد. نادانی را عیب نمی دانیم. در مقایسه ی میان خود و ملل دیگر که رشدیافته اند، احساس ناخوشایند و تاسف بار عقب ماندگی نمی کنیم. ما نه تنها چراغ خرد را کم سو کرده ایم، گویا احساس مان نیز چندان کار نمی کند. مانند آن کسی می مانیم که حس شامه ی خود را از دست داده است و بوی تند سوختن و آتش گرفتن خانه اش را احساس نمی کند. تا این که همه ی سرمایه اش از دست می رود. چه کسی است که تعفن ندانستن و نادانی، آزارش می دهد؟ چه کسی است که غیبت دانایی و خرد را می فهمد؟ آن که به این وضع عادت نکرده باشد. و چه کار سختی دارد آن کس که بخواهد ما را از عادت های تاریخی مان بیرون آورد و نشان دهد که در کجا ایستاده ایم.
18- کتاب نمی خوانیم زیرا در فرهنگ جاری مان، گفت و گو را کنشی فضیلت مندانه نمی دانیم و مهارت گفت و گو نداریم.
گفت و گو، داد و ستد عقلانی با دیگران است. اما آن که ضرورت این داد و ستد را نمی داند و آن را عملی فضیلت مندانه تلقی نمی کند، چگونه می تواند کتاب بخواند. کتاب، یکی از مصادیق روشن و تام جریان گفت و گو در جامعه محسوب می شود. جامعه ی ایران به راستی جامعه ی بدون گفت و گو است. مناسبات اجتماعی نشان از این دارد که گفت و گو را فراموش کرده ایم و به جای آن تخاصم و نزاع و پرخاشگری را نهاده ایم.
19- کتاب نمی خوانیم زیرا: زندگی پر هیاهو و نمایشی را برگزیده ایم.
ما دچار وضعیت اسف باری گشته ایم. دین داری و سیاست ورزی و زندگی های مان، جملگی، نمایشی و پر سر و صدا شده است. به جای آن که ایمان داشته باشیم، در معابر و خیابان ها فریاد می زنیم. به جای آن که سیاست ورزی عقلانی داشته باشیم، تمایل داریم که در خیابان ها و معابر فریاد بزنیم. آرامش را از دست داده ایم. گل های رنگارنگ کتاب در سرزمینی رشد می کند که آرامش و آسایش را تجربه کرده باشند. در آن جا که آدمیان را به خود و تامل در باره ی خویشتن فرامی خواند. در آن جا که سکوت، فضیلتی فرهنگی محسوب می شود. سکوت، مقدمه ی خواندن و دانستن است. کتاب در زندگی های متلاطم و امواج فریادها و ناآرامی های درونی، از دست می رود و می میرد. گرایش به هیاهو یعنی مرگ کتاب. برای آشتی کردن با کتاب و تامل ورزیدن در باره ی پرسش های مان، محتاج سکوت، سکون و آرامش و تنهایی هستیم. نمایشی زندگی کردن، به تعطیل شدن خرد منجر می گردد.
20- و بالاخره، کتاب نمی خوانیم زیرا، در مجموعه ی زندگی اجتماعی مان، دانا شدن و خردمندانه زیستن، جایی ندارد و دردی از ما دوا نمی کند.
وقتی می یابیم که دانایی فضیلتی محسوب نمی شود و دانایی و خردمندی، در عدالت توزیعی جایی ندارد و اساسا معیاری برای دسترسی به امتیازات و فرصت ها به حساب نمی آید، چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم که گرایش به سوی کتاب، به عنوان منبع خردمندی، افزایش یابد. در سرزمینی که خردمندانه سخن گفتن و اخلاقی زیستن، به مراتب، هزینه ای بالاتر از بلاهت و غیر اخلاقی بودن دارد، در سرزمینی که دانش و دانایی، جرم نابخشودنی است، در سرزمینی که دست تطاول سیاست، بر گلزار نخبگان اندیشگی گشوده می شود و اربابان قدرت بی مهابا آن را لگدمال می کند، در سرزمینی که صاحبان معرفت از هر سو تار و مار می شوند، نباید انتظار ترویج کتاب و کتاب خوانی داشت.

نظر شما چیست؟ ... چرا کتاب نمی خوانیم؟... نظرات خود را برای ما ارسال کنید.

منبع دریافت مقاله: نیلوفر (neeloofar.org)

عضویت

برای عضویت در مرکز حمایت از نوسیندگان، مترجمان و ناشران، دریافت آخرین اخبار مربوط به تازه های کتاب و نشر و مشاوره رایگان کتاب، آدرس پست الکترونیکی خود را در کادر زیر وارد نموده و ارسال نمایید.

پست الکترونیک :